جواد رضویان از معدود بازیگران طنزی است که چهره اش کاملا متناسب با نوع کاری است که انتخاب کرده است . او چهره ای معصوم و در عین حال بچگانه دارد که صداقت کودکی را هنوز هم می توان در آن مشاهده کرد . او معمولا شاد است و دوست دارد این شادی را به دیگران نیز منتقل کند . رضویان اولین بار در برنامه سیب خنده با کارگردانی رضا عطاران بچه ها را خنداند و بعدها در خیلی از برنامه های طنز تلویزیون با شیطنت های خاص ، نظرها را به خود جلب کرد . رضویان سال گذشته با ساخت سریال "مدار صفر درجه" کارگردانی تلویزیون را تجربه کرد و اکنون سریال های "پاورچین" و "پروفسورهای آینده" با بازی وی ، از شبکه تهران در حال بخش می باشد.
سحر زکریا نیز که این روزها خیلی ها او را بیشتر به نام "مهتاب مهتابی" در سریال پاورچین می شناسند ، متولد 1352 و دانش آموخته رشته بازیگری از جهاد دانشگاهی است . او بازیگری را از سال 1371 با ارائه نقش کوتاهی در سریال" در پناه تو" آغاز کرد و بعدها در سریال هایی مانند "کاشانه" ، "همسفر" ، "کژدم 33" ، "باران عشق" و "جوان امروز" و تله تئاتر هایی مانند "آنتیگونه و مثل دریا" ایفای نقش کرد . بازی او در فیلم "مردی از جنس بلور" به کارگردانی سعید سهیلی نظر خیلی ها را جلب کرد و سال بعد از آن در فیلم "پسر مهتاب" بازی کرد که هنوز اکران عمومی نشده است.
زکریا کار طنز را با سریال " قطار ابدی" و در نقش همسر " رابین هود" تجربه کرد . حضور رضویان در نقش داوود که پرکار و با تجربه است در کنار سحر زکریا که اولین سیاه مشق های طنز را انجام می دهد ، در سریال موفقی چون " پاورچین" ، فرصتی را پیش آورد تا با آن ها گفتگویی انجام دهیم .
به دوربین نگاه نمی کنم
خود من تقریباً تا 3 قسمت اول درباره "داوود" سر در گم بودم که چی هست و کی هست و از کجا آمده و بعداً فهمیدم داوود برره ای است و تازه به شهر آمده است . در ابتدا خیلی تلاش کردم کارگردان و نویسنده برنامه را وادار کنم که شخصیت داوود را برایم تعریف کنند ؛ اما آن ها می گفتند این شخصیت باید در طول کار پیدا شود . در قسمتهای اول حتی لهجه داوود به کاملی الان نبود . به مرور زمان با خودم کنار آمدم و داوود را پیدا کردم . او بر خلاف روستایی هایی که می توان صداقت را در وجودشان دید و بر خلاف ظاهر صادق و مظلوم نمایی که دارد ، بدجنسی های خاص خود را نیز دارد که همیشه ، کار دست خودش و اطرافیانش می دهد ؛ البته این تضاد شخصیت ، داوود را جذابتر کرده است .
به دلیل نداشتن زمان کافی و به دلیل محدودیت زمانی در این نوع کارها ، نمی توانیم شخصیت ها را تعریف کنیم و بگوییم این شخصیت ها در طول یک برنامه مثلا 90 قسمتی ثابت هستند.
در پاورچین از ابتدا مشخص نبود که شخصیتی مانند "داوود" وارد ماجرا می شود . بعد از این که پخش برنامه شروع شد و یک سری کاستی ها در آن دیده شد ، تصمیم گرفتند شخصیت های جدیدی مثل داوود ، شادی و سپهر را به داستان اضافه کنند. در هفته اولی که ما آمدیم ، گروه به "روز پخشی" افتاد و این کار را خیلی سخت می کند ؛ چون در این زمان دیگر فرصتی نیست که مثلا کسی برای من توضیح دهد که داوود کیست؟ و من خودم باید پیدایش کنم.
پیش از این که "داوود" به قصه اضافه شود ، آقای مدیری یک بار نقش پدر فرهاد را بازی کرده بود. بنابراین لهجه منطقه "برره" کمی مشخص شده بود و داوود آن را ادامه داد.
نقش پدر مشکل تر است هم به لحاظ لحنی ، که باید تکمیل تر و غلیظ تر از داوود باشد و هم گریم سنگین تری که دارد و به خصوص قوزی که در پشت دارد کار را سخت تر می کند ؛ اما من پدر داوود را دوست دارم و سختی آن را هم پذیرفته ام.
بله. این لبخند جزیی از بازی داوود است و شیطنت شخصیت او را بیشتر نشان می دهد . کارگردان از من خواست که تا آخر آن را حفظ کنم . داوود الکی خوش و بی خیال است که گاه فرهاد با او برخورد می کند ؛ اما چرا خودم را "گول بزنم" گاهی این لبخند تبدیل به خنده می شود که آنجا دیگر داوود نیستم ؛ بلکه خود جواد رضویانم که نمی توانم در موقعیتی که پیش آمده جلوی خنده ام را بگیرم ؛ البته من ، مهران غفوریان ، مهران مدیری و 3 ، 4 تای دیگر از بچه ها در سال 79 تصمیم گرفتیم که این نوع خنده را در کارهایمان حفظ کنیم ، چون فهمیدم این گونه خندیدن باعث خنده بیننده نیز می شود.
من خودم اصلا نگاه به دوربین را نمی پسندم ؛ چون ارتباط میان مخاطب با بازیگر را می شکند و جدی بودن کار را از میان می برد ؛ البته در سریال مانند پاورچین نباید توقع یک کار جدی را داشت.
بداهه ها به اندازه ای نیست که یک سکانس را بشکند ، فقط گاهی در بیان دیالوگ ها ، مترادف آن ها را استفاده می کنیم ؛ البته این بداهه گویی در ادای لحن و لهجه بیشتر است.
زیبایی شخصیت داوود در دو گانگی اوست. او روستایی است که به شهر آمده و می خواهد شهری فکر کند . او دوست دارد از همه بکشد چه مالی و چه موقعیتی . برای منافع خود هر کاری از دستش برآید انجام می دهد . او تا حدودی بی وجدان است و من فکر نمی کنم داوود به این شکل در اجتماع وجود داشته باشد.
با کمبود وقتی که ما داریم هیچکدام از عوامل از کارگردان گرفته تا بازیگر آنچنان که شایسته و لازم است ، نمی توانند خلاقیت های خود را نشان دهند. من یعنی جواد رضوایان صبح ساعت 8 ، آفیش می شوم تا 8 بعد از ظهر و به هیچ وجه نمی توانم از لوکیشن خارج شوم. فیلمنامه سکانس به سکانس به دست ما می رسد و اگر فیلمنامه به موقع نرسد همه باید منتظر بمانیم . اینها در طول کار واقعاً طاقت فرسایند و به اصطلاح ، بازیگر را " فتیر" می کنند. بعضی وقتها کار واقعا غیر قابل تحمل می شود . گاهی 25 ساعت بدون استراحت کار می کنیم. به نظر من بهترین پشتیبانی این است که به ما زمان کافی بدهند تا بتوانیم با وسواس و دقت، کارمان را ارائه دهیم. گاهی خود من احساس می کنم بازی ام از ریتم افتاده است ؛ اما مجبورم ادامه بدهم ، چون کار باید به پخش برسد.
این را من نمی دانم . فقط می دانم که متن باید پیش از تصویر برداری به دستمان برسد تا منِ بازیگر بدانم فردا در چه سکانس هایی و درچه لوکیشن هایی بازی دارم تا بتوانم راجع به نقشم فکر کنم؛ البته در کارهای روتین و شبانه نمی توان زیاد از پخش جلو بود؛ چون عکس العمل مخاطب با این برنامه ها در شکل گیری آن خیلی موثر است و نظرات آن ها شیوه کار را تغییر می دهد و اگر گروه خیلی منسجم کار کند، فقط می توانند 2 یا 3 قسمت از پخش جلوتر باشند.
من معتقدم هر شخصیتی که در یک سریال یا برنامه وجود دارد با خود اتفاقات جدید می آورد و برخوردهای گوناگون شکل می گیرد و چون مخاطب ما گسترده است و ما باید از یک کارگر ساده تا یک دکتر و متخصص را راضی نگه داریم ، حضور بازیگران مختلف با سنین متفاوت می تواند علاوه بر جذاب کردن برنامه به کارگردان نیز کمک کند.
پیش از پاورچین ، بیشتر کارهای آقای مدیری به شکل آیتم بود . به طوری که 3 سال کارهای آیتم و شبانه شبکه 3 را او برگزار می کرد. مدیری با پاورچین خود را از ساختار آیتم جدا کرده و به سریال نزدیک شد . هر چند خود من کارهای آیتم را دوست دارم ؛ چون این کار برای یک بازیگر مانند سیاه مشق برای یک خوشنویسی است.
و در انتها...
امیدوارم پاورچین مقبول مردم بیافتد. مردم نباید بدانند ما چه مشقاتی را تحمل می کنیم ما موظفیم کار خود را به آن ها ارائه دهیم.